نقشه مغزی در تشخیص بیماری آلزایمر

نقشه مغزی در تشخیص بیماری آلزایمر
نقشه مغزی در تشخیص بیماری آلزایمر Generated by کلینیک تخصصی مغز و اعصاب
الکتروانسفالوگرافی (EEG) و نقشه مغزی یک تکنیک نوروفیزیولوژیک غیرتهاجمی و مقرون‌ به‌ صرفه فوق‌العاده است که جایگاه مهمی در تخصص مغز و اعصاب در تشخیص زوال عقل و آلزایمر به دست آورده است. کاربرد آن توسط متخصص مغز و اعصاب از یک ابزار ارزیابی کلی برای عملکرد دینامیک مغزی به یک نقشه دقیق از عملکرد مغز ، به‌ویژه با ظهور EEG کمی (qEEG) و روش‌های محاسباتی پیشرفته، از جمله هوش مصنوعی (AI)، به‌طور قابل‌توجهی تکامل یافته است .

الکتروانسفالوگرافی  EEG در تشخیص زوال عقل و بیماری آلزایمر

الکتروانسفالوگرافی (EEG) یک تکنیک نوروفیزیولوژیک غیرتهاجمی و مقرون‌به‌صرفه با وضوح زمانی فوق‌العاده است که جایگاه مهمی در تشخیص زوال عقل به دست آورده است. کاربرد آن از یک ابزار ارزیابی کلی برای عملکرد دینامیک مغزی به یک نشانگر زیستی پیچیده، به‌ویژه با ظهور EEG کمی (qEEG) و روش‌های محاسباتی پیشرفته، از جمله هوش مصنوعی (AI)، به‌طور قابل‌توجهی تکامل یافته است.

EEG به‌طور چشمگیری در شناسایی فرآیندهای نورودژنراتیو عمومی نقش دارد و شواهد عینی ارائه می‌دهد که به تمایز کاهش واقعی عصبی از شکایات شناختی ذهنی یا شرایط روان‌پزشکی کمک می‌کند. علاوه بر این، در تشخیص افتراقی انواع مختلف زوال عقل، به‌ویژه تمایز بیماری آلزایمر (AD) از زوال عقل با اجسام لوی (DLB)، نقش مهمی ایفا می‌کند. توانایی آن در تشخیص بیماری‌های همراه مانند صرع و رد تشخیص‌های جایگزین مانند بیماری کروتزفلد-یاکوب (CJD) یا انسفالوپاتی‌های متابولیک/عفونی، ارزش تشخیصی آن را برجسته می‌کند. در یک چارچوب تشخیصی چندوجهی، بینش‌های عملکردی EEG مکمل اطلاعات ساختاری و مولکولی ارائه‌شده توسط سایر روش‌های تصویربرداری است.

اگرچه دستورالعمل‌های بالینی کنونی به‌طور جهانی استفاده روتین از EEG را برای غربالگری همه موارد زوال عقل تأیید نمی‌کنند، پیشرفت‌های سریع در تحلیل EEG تقویت‌شده با هوش مصنوعی نوید انقلابی در تشخیص زودهنگام و پایش را می‌دهد. این نوآوری‌ها آماده‌اند تا دقت تشخیصی، دسترسی و احتمالاً امکان غربالگری در سطح جمعیت را افزایش دهند و راه را برای مداخلات زودهنگام و بهبود نتایج بیماران در چالش جهانی زوال عقل هموار کنند.

1. مقدمه‌ای بر الکتروانسفالوگرافی (EEG)

1.1. اصول اساسی EEG و فعالیت الکتریکی مغز

الکتروانسفالوگرافی (EEG) یک تکنیک الکتروفیزیولوژیک است که برای ثبت فعالیت الکتریکی مغز انسان استفاده می‌شود. این روش عملکرد دینامیک مغز را با حساسیت زمانی بی‌نظیر خود ثبت می‌کند و قادر به تشخیص تغییرات سریع در فعالیت عصبی است. اساس EEG در ارتباطات سلول‌های مغزی از طریق تکانه‌های الکتریکی نهفته است که به‌صورت خطوط موجی در ثبت‌ها نمایش داده می‌شوند.

سیگنال‌های ثبت‌شده توسط EEG عمدتاً از نورون‌های هرمی قشر مغز، که به‌صورت عمود بر سطح مغز قرار دارند، سرچشمه می‌گیرند. فعالیت الکتریکی مشاهده‌شده روی سطح پوست سر، جمع‌بندی پتانسیل‌های پس‌سیناپسی تحریکی و مهاری تولیدشده توسط گروه‌های نسبتاً بزرگی از نورون‌ها است که به‌صورت هم‌زمان فعال می‌شوند. بااین‌حال، این ولتاژهای کوچک مغزی باید از چندین فیلتر بیولوژیکی، از جمله بافت مغز، مایع مغزی نخاعی (CSF)، مننژها، جمجمه و پوست، عبور کنند تا به الکترودهای ثبت برسند. این فرآیند دامنه سیگنال را کاهش داده و فعالیت الکتریکی را گسترده‌تر از منبع اصلی پخش می‌کند، که چالشی برای تعیین دقیق مکان سیگنال ایجاد می‌کند.

EEG بر اساس اصل تقویت تفاضلی عمل می‌کند و تفاوت ولتاژ بین نقاط مختلف پوست سر را اندازه‌گیری می‌کند. این فرآیند شامل استفاده از یک جفت الکترود است: یک الکترود فعال کاوشگر (که به‌طور سنتی G1 نامیده می‌شود) و یک الکترود مرجع نزدیک یا دور (G2). بر اساس قرارداد، یک موج رو به بالا در نمایش EEG نشان‌دهنده منفی‌تر بودن الکترود فعال نسبت به الکترود مرجع است. داده‌های ثبت‌شده معمولاً با ولتاژ در محور عمودی و زمان در محور افقی نمایش داده می‌شوند و امکان مشاهده تقریباً بلادرنگ فعالیت مغزی را فراهم می‌کنند. سیستم‌های ثبت دیجیتال به مفسران اجازه می‌دهند تا پارامترهای نمایش را تنظیم کنند، مانند مدت زمان نمایش داده‌شده (طول دوره)، که برای مشاهده رویدادهای بسیار کوتاه EEG مانند اسپایک‌های صرعی سودمند است. یک چالش قابل‌توجه در تفسیر EEG، تداخل مکرر آرتیفکت‌های الکتریکی بیولوژیکی و محیطی است که می‌تواند شناسایی دقیق ریتم‌های طبیعی و الگوهای پاتولوژیک را پیچیده کند.

1.2. روش‌ها و تکنیک‌های ثبت

فرآیند انجام EEG شامل چندین مرحله آماده‌سازی و اجرایی برای اطمینان از کیفیت بهینه سیگنال است. معمولاً به بیماران توصیه می‌شود که شب قبل یا در روز آزمایش موهای خود را بشویند و از استفاده از نرم‌کننده، کرم‌های مو، اسپری‌ها یا ژل‌های حالت‌دهنده خودداری کنند، زیرا این محصولات می‌توانند مانع چسبیدن الکترودها به پوست سر شوند. در موارد خاص، مانند EEG خواب، ممکن است از بیماران خواسته شود که شب قبل خواب خود را کاهش دهند یا نخوابند. اگر قبل از EEG آرام‌بخش تجویز شود، باید ترتیب حمل‌ونقل به خانه فراهم شود.

در طول فرآیند، یک تکنسین سر بیمار را با دقت اندازه‌گیری کرده و مکان‌های خاصی روی پوست سر را با مداد ویژه علامت‌گذاری می‌کند که الکترودها در آنجا قرار می‌گیرند. این نواحی ممکن است با کرم زبر به‌آرامی ساییده شوند تا کیفیت ثبت الکتریکی بهبود یابد. دیسک‌های فلزی تخت، به نام الکترودها، با استفاده از چسب به پوست سر متصل می‌شوند. برخی مراکز از کلاه‌های الاستیک مجهز به الکترودها استفاده می‌کنند. این الکترودها از طریق سیم‌هایی به دستگاهی متصل می‌شوند که امواج مغزی را تقویت کرده و روی تجهیزات کامپیوتری ثبت می‌کند. بیمار معمولاً هیچ‌گونه ناراحتی احساس نمی‌کند، زیرا الکترودها فقط امواج مغزی را ثبت می‌کنند و هیچ حسی منتقل نمی‌کنند.

یک EEG استاندارد معمولاً بین 20 تا 40 دقیقه طول می‌کشد، اگرچه آزمایش‌هایی که نیاز به خواب بیمار دارند ممکن است طولانی‌تر باشند. در طول آزمایش، بیمار معمولاً در حالت آرام و با چشمان بسته قرار می‌گیرد. تکنسین ممکن است دستوراتی مانند باز و بسته کردن چشم‌ها، انجام محاسبات ساده، خواندن یک پاراگراف، نگاه کردن به یک تصویر، تنفس عمیق یا مشاهده نور چشمک‌زن صادر کند. برای ارائه تصویر تشخیصی جامع، ضبط ویدئویی به‌صورت روتین همراه با EEG انجام می‌شود. این کار حرکات بدن بیمار را ثبت می‌کند که در ترکیب با داده‌های امواج مغزی می‌تواند به متخصصان مراقبت‌های بهداشتی در تشخیص و درمان شرایط مختلف، از جمله تمایز بین تشنج‌های صرعی و غیرصرعی، کمک کند.

برای نظارت طولانی‌مدت در خارج از محیط بالینی، EEG سرپایی (aEEG) می‌تواند استفاده شود که امکان ثبت فعالیت مغزی در طول چند روز را فراهم می‌کند و احتمال ثبت فعالیت‌های تشنجی نادر یا متناوب را افزایش می‌دهد. بااین‌حال، باید توجه داشت که aEEG ممکن است به‌اندازه نظارت ویدئویی EEG بستری در تمایز بین تشنج‌های صرعی و غیرصرعی مؤثر نباشد. علاوه بر EEG، مگنتوانسفالوگرافی (MEG) تکنیکی مرتبط است که میدان‌های مغناطیسی تولیدشده توسط مغز را به‌جای فعالیت الکتریکی اندازه‌گیری می‌کند. MEG اطلاعات مکملی نسبت به EEG ارائه می‌دهد و از آنجا که میدان‌های مغناطیسی کمتر تحت تأثیر فیلترهای بیولوژیکی سر قرار می‌گیرند، دیپل‌های MEG ممکن است مکان‌یابی دقیق‌تری از ژنراتورهای صرعی مغزی نسبت به EEG ارائه دهند.

1.3. کاربردهای عمومی EEG در ارزیابی عصبی

کاربرد اصلی EEG از حساسیت زمانی فوق‌العاده آن ناشی می‌شود که آن را به ابزاری ارزشمند برای ارزیابی عملکرد دینامیک مغزی تبدیل می‌کند. توانایی آن در ثبت تغییرات ناگهانی در فعالیت عصبی به‌صورت بلادرنگ، در زمینه‌های عصبی مختلف بسیار سودمند بوده است.

یکی از کاربردهای اصلی EEG در تشخیص و مدیریت صرع و سایر شرایط تشنجی است. EEG یکی از آزمایش‌های تشخیصی اصلی برای صرع محسوب می‌شود، زیرا تقریباً همه بیماران مبتلا به این بیماری در طول تشنج صرعی (ثبت‌های ایکتال) تغییرات مشخصه EEG را نشان می‌دهند. فراتر از اختلالات تشنجی، EEG در تشخیص یا درمان طیف وسیعی از شرایط مغزی دیگر، از جمله تومورهای مغزی، آسیب مغزی ناشی از صدمات سر، و انواع مختلف انسفالوپاتی (بیماری مغزی با علل متنوع) نیز نقش دارد. این روش به‌ویژه در مواردی که مشکوک به التهاب مغز، مانند انسفالیت هرپسی، یا سکته مغزی باشند، مفید است. علاوه بر این، EEG در ارزیابی شرایط خواب و به‌عنوان یک ابزار تشخیصی کلیدی برای بیماری کروتزفلد-یاکوب (CJD) نقش دارد.

در محیط‌های بالینی، EEG برای نظارت، مانند ارزیابی عمق بیهوشی در طول اقدامات جراحی، استفاده می‌شود. حساسیت آن به تغییرات ناگهانی عصبی، آن را برای تشخیص عوارض احتمالی مانند ایسکمی یا انفارکتوس مفید می‌کند. همچنین می‌تواند برای تأیید مرگ مغزی در بیماران کوماتوز استفاده شود. کاربرد پیشرفته دیگر شامل میانگین‌گیری شکل موج‌های EEG برای تولید پتانسیل‌های برانگیخته (EPs) و پتانسیل‌های مرتبط با رویداد (ERPs) است که فعالیت عصبی مرتبط با زمان با یک محرک خاص را نشان می‌دهند.

وضوح زمانی بی‌نظیر EEG، که امکان ثبت تغییرات عملکردی دینامیک در زمان واقعی را فراهم می‌کند، یک نقطه قوت اصلی برای ارزیابی فعالیت مغزی است. بااین‌حال، این نقطه قوت با محدودیت‌های ذاتی مکانی متعادل می‌شود. سیگنال‌های الکتریکی تولیدشده در مغز باید از چندین فیلتر بیولوژیکی—بافت مغز، مایع مغزی نخاعی، مننژها، جمجمه و پوست—عبور کنند تا به الکترودهای پوست سر برسند. این فرآیند دامنه سیگنال را کاهش داده و فعالیت الکتریکی را پخش می‌کند، که تعیین دقیق مکان آناتومیکی منبع یک رویداد پاتولوژیک را دشوار می‌کند. این بدان معناست که درحالی‌که EEG در نشان دادن زمان وقوع تغییرات و نحوه تغییر عملکردی شبکه‌های مغزی برتری دارد، ممکن است به‌دقت روش‌های تصویربرداری ساختاری مانند MRI یا تصویربرداری متابولیک مانند PET، مکان دقیق منشأ پاتولوژی را مشخص نکند. این تمایز نشان می‌دهد که چرا یک رویکرد چندوجهی اغلب تصویر تشخیصی کامل‌تری ارائه می‌دهد.

چالش ناشی از آرتیفکت‌های الکتریکی بیولوژیکی و محیطی، که اغلب با تفسیر دقیق ریتم‌ها و الگوهای پاتولوژیک EEG تداخل می‌کنند، به‌طور تاریخی قابلیت اطمینان تحلیل بصری سنتی EEG را محدود کرده است. توسعه و پذیرش روزافزون EEG کمی (qEEG) و تکنیک‌های پیشرفته پردازش سیگنال مستقیماً این مشکل را برطرف می‌کند. با امکان تحلیل عددی داده‌های EEG، که اغلب به‌صورت رنگی ارائه می‌شود، qEEG به نورولوژیست‌ها اجازه می‌دهد تا داده‌ها را به‌طور مؤثرتر و عینی‌تر نسبت به روش‌های بصری سنتی تفسیر کنند. این پیشرفت از تفسیر کیفی و ذهنی به تحلیل کمی و عینی، یک پیشرفت قابل‌توجه را نشان می‌دهد و EEG را از یک ابزار غربالگری عمومی به یک نشانگر زیستی تشخیصی دقیق‌تر تبدیل می‌کند که قادر به غلبه بر چالش‌های تفسیری پیشین است.

2. EEG به‌عنوان ابزار تشخیصی  در فراموشی و آلزایمر

2.1. کاربرد عمومی و محدودیت‌ها در شناسایی بیماری‌های نورودژنراتیو

الکتروانسفالوگرافی بینش‌های ارزشمندی در مورد وجود بیماری‌های نورودژنراتیو زمینه‌ای ارائه می‌دهد. الگوی عمومی کند شدن منتشر ریتم پس‌زمینه، با یا بدون ناهنجاری‌های موضعی، معمولاً نشان‌دهنده یک فرآیند نورودژنراتیو زمینه‌ای است که آن را از شکایات حافظه ذهنی یا شرایط روان‌پزشکی مانند افسردگی متمایز می‌کند. این قابلیت شواهد نوروفیزیولوژیک عینی ارائه می‌دهد که به پزشکان کمک می‌کند تا تعیین کنند آیا شکایات شناختی دارای پایه بیولوژیکی هستند، در نتیجه تحقیقات تشخیصی خاص‌تر را هدایت کرده و از تشخیص نادرست یا تأخیر در مراقبت برای شرایط نورودژنراتیو واقعی جلوگیری می‌کند.

EEG به‌طور فزاینده‌ای به‌عنوان یک نشانگر زیستی عملکردی شناخته می‌شود که قادر به تشخیص اختلال سیناپسی در سراسر طیف زوال عقل است، از کاهش شناختی ذهنی زودهنگام (SCD) و اختلال شناختی خفیف (MCI) تا زوال عقل بالینی آشکار. این روش به‌طور مؤثری اختلالات در فعالیت عصبی، از جمله تغییرات در الگوهای فعالیت، توزیع توپوگرافیک و همگام‌سازی را شناسایی می‌کند. این ویژگی EEG را به یک نشانگر زیستی امیدوارکننده، کم‌هزینه و غیرتهاجمی برای زوال عقل تبدیل می‌کند.

یکی از مزایای قابل‌توجه EEG، مقرون‌به‌صرفه بودن، دسترسی گسترده و وضوح زمانی بالای آن است که آن را به جایگزینی مطلوب یا مکمل برای تکنیک‌های تصویربرداری عصبی گران‌تر و کمتر در دسترس مانند توموگرافی انتشار پوزیترون (PET) یا تصویربرداری رزونانس مغناطیسی (MRI) تبدیل می‌کند. بااین‌حال، یکی از محدودیت‌های تحلیل بصری سنتی EEG این است که فعالیت‌های غیرطبیعی در مراحل اولیه بیماری آلزایمر (AD) اغلب به‌راحتی قابل‌مشاهده نیستند، که کاربرد آن را برای تشخیص زودهنگام در مراحل پیش‌بالینی محدود می‌کند. این موضوع بر ضرورت استفاده از تکنیک‌های تحلیل پیشرفته، مانند EEG کمی (qEEG)، برای بهره‌برداری کامل از پتانسیل EEG در تشخیص زودهنگام تأکید می‌کند.

2.2. EEG به‌عنوان نشانگر زیستی عملکردی برای دینامیک‌های عصبی و شناختی

اقدامات EEG پتانسیل قابل‌توجهی برای شناسایی اختلالات در فعالیت عصبی و اختلال سیناپسی حتی در مراحل پیش‌بالینی، از جمله کاهش شناختی ذهنی (SCD) و اختلال شناختی خفیف (MCI) نشان می‌دهند. این قابلیت به‌ویژه مهم است زیرا امکان تشخیص تغییرات در عملکرد مغز را قبل از بروز آسیب ساختاری قابل‌مشاهده فراهم می‌کند و آن را از نشانگرهای زیستی تثبیت‌شده‌ای که معمولاً بر تغییرات پاتولوژیک پیشرفته‌تر مانند آتروفی مغز یا تجمع آمیلوئید تمرکز دارند، متمایز می‌کند. این ویژگی EEG را به ابزاری امیدوارکننده برای تشخیص بسیار زودهنگام یا حتی پیش‌بالینی تبدیل می‌کند، که برای مداخلات آینده با هدف تأخیر یا پیشگیری از پیشرفت بیماری حیاتی است. به‌عنوان مثال، تغییرات ظریفی که توسط EEG قابل‌تشخیص هستند ممکن است تا 20 سال قبل از تشخیص رسمی ظاهر شوند.

تغییرات مشاهده‌شده در ریتم‌های EEG، به‌ویژه کند شدن امواج مغزی، ارتباط قوی با نقص‌های مختلف نوروسایکولوژیک داشته و می‌توانند آن‌ها را پیش‌بینی کنند. این نقص‌ها شامل اختلالات در حافظه، توجه، مهارت‌های کلامی، عملکرد لوب پیشانی و فعالیت‌های روزمره زندگی در افراد مبتلا به کاهش شناختی است. این نشان می‌دهد که EEG پنجره‌ای عملکردی به وضعیت شناختی مغز ارائه می‌دهد.

علاوه بر این، تغییرات EEG در بیماری آلزایمر به نظر می‌رسد که یک مسیر پیش‌رونده را دنبال می‌کنند که ماهیت تکاملی بیماری را منعکس می‌کند. این پیشرفت با افزایش اولیه در قدرت تتا و کاهش در قدرت بتا مشخص می‌شود. سپس کاهش در قدرت آلفا مشاهده می‌شود و در نهایت، در مراحل پیشرفته‌تر AD، افزایش دیرهنگام در قدرت دلتا معمولاً دیده می‌شود. این امضای دینامیک به این معناست که EEG، به‌ویژه هنگامی که به‌صورت کمی تحلیل می‌شود، نه‌تنها برای تشخیص اولیه بلکه برای نظارت بر پیشرفت بیماری و احتمالاً ارزیابی اثربخشی مداخلات درمانی در طول زمان پتانسیل دارد. توالی خاص تغییرات باند فرکانس می‌تواند به‌عنوان یک نشانگر نوروفیزیولوژیک برای مرحله AD عمل کند و بینش‌های ظریفی فراتر از صرف حضور یا عدم حضور بیماری ارائه دهد.

3. الگوهای مشخصه EEG در بیماری آلزایمر (AD)

3.1. تحلیل تغییرات حوزه فرکانس

یکی از ویژگی‌های بارز ناهنجاری‌های الکتروانسفالوگرافیک مشاهده‌شده در بیماران مبتلا به بیماری آلزایمر (AD)، تغییر کلی طیف قدرت به سمت فرکانس‌های پایین‌تر است که اغلب به‌عنوان کند شدن عمومی EEG نامیده می‌شود. این کند شدن صرفاً یک علامت غیراختصاصی نیست، بلکه به‌صورت تغییرات مشخص در باندهای فرکانس خاص ظاهر می‌شود.

به‌طور معمول، افزایش منتشر در دامنه و قدرت باندهای فرکانس پایین، به‌ویژه فرکانس‌های دلتا (0.5–4 هرتز) و تتا (4–8 هرتز) مشاهده می‌شود. به‌طور هم‌زمان، کاهش در قدرت فرکانس‌های سریع‌تر، یعنی دامنه‌های آلفا (8–13 هرتز) و بتا (13–30 هرتز)، معمولاً دیده می‌شود. این کاهش اغلب در فعالیت آلفا و بتا خلفی برجسته‌تر است.

این تغییرات فرکانس در AD معمولاً یک مسیر پیش‌رونده را دنبال می‌کنند که منعکس‌کننده پاتولوژی در حال پیشرفت بیماری است. در ابتدا، افزایش در قدرت تتا همراه با کاهش در قدرت بتا مشاهده می‌شود. با پیشرفت بیماری، کاهش در قدرت آلفا آشکار می‌شود و در مراحل پیشرفته‌تر AD، افزایش دیرهنگام در قدرت دلتا معمولاً دیده می‌شود. علاوه بر این تغییرات عمومی، کند شدن موضعی، به‌ویژه در نواحی پیشانی، نیز می‌تواند وجود داشته باشد. این کند شدن پیشانی اغلب در ناحیه قدامی شکاف سیلوی برجسته‌تر است و تصور می‌شود که منعکس‌کننده کاهش عملکرد سیستم کولینرژیک پیشانی است. در مراحل اولیه زوال عقل، کاهش در فرکانس آلفای استراحت مشاهده می‌شود، که 8 هرتز به‌طور کلی به‌عنوان حد پایین فرکانس آلفای نرمال در نظر گرفته می‌شود.

3.2. ارتباط تغییرات EEG با کاهش شناخت و حافظه  با پیشرفت بیماری

تغییرات مشاهده‌شده در ریتم‌های EEG، مانند افزایش دامنه و قدرت در باندهای فرکانس پایین همراه با کاهش در باندهای فرکانس بالاتر، پدیده‌های منفرد نیستند. آن‌ها به‌طور قابل‌توجهی با نقص‌های مختلف نوروسایکولوژیک که معمولاً در افراد مبتلا به کاهش شناختی دیده می‌شود، ارتباط دارند و می‌توانند آن‌ها را پیش‌بینی کنند. این نقص‌ها شامل اختلالات در حافظه، توجه، مهارت‌های کلامی، عملکرد لوب پیشانی و توانایی انجام فعالیت‌های روزمره زندگی است. این ارتباط قوی نشان می‌دهد که تغییرات عملکردی ثبت‌شده توسط EEG مستقیماً منعکس‌کننده کاهش شناختی زمینه‌ای هستند.علاوه بر این، ارتباط مثبتی بین سطوح پروتئین تاو در مایع مغزی نخاعی (CSF) و نسبت آلفا/دلتا EEG برقرار شده است. در زیرگروه‌های بیماران با سطوح بالای تاو CSF، رابطه قوی بین قدرت آلفا/تتا و آلفا/دلتا شناسایی شده است. این ارتباط بین الگوهای EEG و نشانگرهای زیستی CSF تثبیت‌شده، اعتبار بیولوژیکی EEG به‌عنوان یک نشانگر برای پاتولوژی AD را تقویت می‌کند. تغییرات فرکانس EEG مشاهده‌شده صرفاً الگوهای دلخواه نیستند؛ اعتقاد بر این است که منعکس‌کننده فرآیندهای پاتولوژیک زمینه‌ای در AD، مانند اختلال کولینرژیک، از دست رفتن سیناپسی و اختلال در همگام‌سازی عصبی هستند. این موضوع پنجره‌ای عملکردی به مکانیسم بیماری فراهم می‌کند و به‌طور بالقوه اهدافی برای مداخلات دارویی یا غیر دارویی آینده ارائه می‌دهد.

درحالی‌که تحلیل بصری سنتی EEG ممکن است فعالیت‌های غیرطبیعی را در مراحل بسیار اولیه AD به‌راحتی آشکار نکند، تحلیل طیفی کامپیوتری EEG (qEEG) داده‌های کمی دقیق‌تری ارائه می‌دهد که می‌تواند این تغییرات ظریف را زودتر در مسیر بیماری تشخیص دهد. با پیشرفت بیماری به مراحل بعدی، یافته‌های غیرطبیعی مانند امواج کند گسترده بسیار شایع شده و اغلب به‌صورت بصری قابل‌مشاهده هستند. این پیشرفت در تغییرات EEG، از تغییرات کمی ظریف به ناهنجاری‌های بصری آشکار، پتانسیل EEG را برای ردیابی پیشرفت بیماری برجسته‌تر می‌کند.

3.3. نقش EEG کمی (qEEG) در تشخیص AD

EEG کمی (qEEG) پیشرفت قابل‌توجهی در تحلیل EEG را نشان می‌دهد و از تفسیر بصری ذهنی به تحلیل عددی داده‌های EEG پیش می‌رود. این رویکرد اغلب یافته‌ها را به‌صورت رنگی در یک صفحه خلاصه ارائه می‌دهد و به نورولوژیست‌ها امکان می‌دهد داده‌های پیچیده EEG را به‌طور مؤثرتر و عینی‌تر نسبت به روش‌های سنتی تفسیر کنند.

تحلیل حوزه فرکانس رایج‌ترین تکنیک در qEEG برای تحقیقات زوال عقل است. این معمولاً شامل استفاده از تبدیل فوریه سریع (FFT) و تحلیل ولچ است که دامنه و قدرت نوسانات EEG را در باندهای فرکانس مختلف تعریف‌شده—دلتا (0.5–4 هرتز)، تتا (4–8 هرتز)، آلفا (8–13 هرتز)، بتا (13–30 هرتز) و گاما (30–90 هرتز)—کمی می‌کنند. این ریتم‌ها فعالیت‌های مختلف مغزی را نشان می‌دهند—به‌عنوان مثال، دلتا با خواب عمیق، تتا با رمزگذاری حافظه و تنظیم عاطفی، آلفا با آرامش، بتا با تفکر فعال و گاما با پردازش شناختی سطح بالاتر مرتبط است. تغییرات در این ریتم‌ها که در بیماران زوال عقل مشاهده می‌شود، بینش‌های مهمی در مورد پاتوفیزیولوژی کاهش شناختی ارائه می‌دهد و نشانگرهای زیستی بالقوه‌ای برای پیشرفت بیماری و نظارت درمانی فراهم می‌کند.

qEEG داده‌های کمی دقیق‌تر و عینی‌تری نسبت به تحلیل بصری ارائه می‌دهد. این روش به‌طور مداوم افزایش قدرت در باندهای دلتا و تتا و کاهش‌های موازی در فعالیت آلفا و بتا را هنگام مقایسه بیماران AD با افراد سالمند نرمال نشان می‌دهد. به‌طور خاص، افزایش در مقدار فعالیت نسبی باند تتا و کاهش در محدوده آلفای سریع مشاهده می‌شود. این اقدامات کمی به‌طور مؤثری اختلالات در فعالیت عصبی، از جمله تغییرات در الگوهای فعالیت، توزیع توپوگرافیک و همگام‌سازی را شناسایی می‌کنند. این ویژگی qEEG را به‌عنوان یک نشانگر زیستی امیدوارکننده، کم‌هزینه و غیرتهاجمی قرار می‌دهد که می‌تواند به پزشکان در ارتباط دادن شاخص‌های پاتولوژی AD و تمایز بین اشکال مختلف زوال عقل کمک کند.

4. EEG در تشخیص افتراقی سندرم‌های زوال عقل و فراموشی (دمانس)

4.1. اصول کلی تشخیص افتراقی

تصمیم‌گیری تشخیصی در زوال عقل فرآیندی پیچیده است که در دو سطح متمایز انجام می‌شود: ابتدا، تعیین حضور یا عدم حضور سندرم "زوال عقل"، و دوم، تعیین علت زمینه‌ای، که به‌عنوان "تشخیص نوسولوژیک" شناخته می‌شود. کاربرد EEG در این فرآیند تشخیص افتراقی به شدت به مشکل بالینی خاص بستگی دارد. این روش زمانی که با زمینه بالینی گسترده‌تر و یافته‌های سایر آزمایش‌های تشخیصی ادغام شود، بیشترین ارزش را دارد. برای تمایز مؤثر، درک کامل الگوهای EEG مشخص مرتبط با تشخیص‌های خاص حیاتی است.

EEG به‌ویژه در رد سایر علل بالقوه نقص شناختی مفید است. این روش زمانی که مشکوک به انسفالوپاتی متابولیک، سمی یا عفونی باشد، بسیار ارزشمند است، زیرا این شرایط اغلب با ناهنجاری‌های مشخصه EEG ظاهر می‌شوند. علاوه بر این، یک EEG غیرطبیعی در مراحل اولیه می‌تواند به رد سودوزوال عقل کمک کند، شرایطی که بیماری روان‌پزشکی علائم زوال عقل را تقلید می‌کند. این توانایی EEG در ارائه شواهد نوروفیزیولوژیک عینی به پزشکان کمک می‌کند تا تعیین کنند آیا شکایات شناختی دارای پایه بیولوژیکی هستند، در نتیجه تحقیقات تشخیصی خاص‌تر را هدایت کرده و از تشخیص نادرست یا تأخیر در مراقبت برای شرایط نورودژنراتیو واقعی جلوگیری می‌کند.

4.2. تمایز AD از زوال عقل با اجسام لوی (DLB)

یکی از سناریوهای بالینی که EEG بالاترین بازده تشخیصی را نشان می‌دهد، تمایز بین دو نوع شایع زوال عقل است: بیماری آلزایمر (AD) و زوال عقل با اجسام لوی (DLB). درحالی‌که هر دو بیماری شامل کاهش شناختی هستند، پاتولوژی زمینه‌ای و تغییرات عملکردی مغز آن‌ها به‌طور متفاوتی در EEG ظاهر می‌شوند.

در DLB، الگوی مشخصه EEG شامل کند شدن شدید ریتم پس‌زمینه است، با فرکانس اوج برجسته‌ای که اغلب در باند فرکانس تتا (4 - 8 هرتز) مشاهده می‌شود. این معمولاً با فعالیت ریتمیک متناوب پیشانی (FIRDA) همراه است. کند شدن EEG به‌طور کلی به‌عنوان یک ویژگی حمایتی برای تشخیص DLB شناخته می‌شود. در مقابل، AD معمولی با کند شدن منتشر فرکانس‌های دلتا و تتا و کاهش در دامنه‌های آلفا و بتا ظاهر می‌شود، اما به‌طور کلی فاقد اوج شدید تتا و FIRDA برجسته‌ای است که در DLB دیده می‌شود. این تفاوت در الگوهای عملکردی، به‌ویژه حضور یا عدم حضور FIRDA و شدت کند شدن پس‌زمینه، EEG را به ابزاری ارزشمند برای تمایز این دو بیماری بالینی چالش‌برانگیز تبدیل می‌کند.

4.3. تمایز AD از دمانس فرونتو-تمپورال (FTD)

تمایز بیماری آلزایمر (AD) از زوال عقل پیشانی-گیجگاهی (FTD) حوزه دیگری است که EEG می‌تواند اطلاعات حمایتی ارائه دهد، اگرچه الگوها کمتر از DLB متمایز هستند. از نظر بالینی، AD عمدتاً با کاهش حافظه اپیزودیک پیش‌رونده، همراه با آفازی روان و مشکلات بینایی-فضایی مشخص می‌شود. از سوی دیگر، FTD با تغییرات برجسته در شخصیت و رفتار، همراه با اختلال عملکرد اجرایی متمایز می‌شود. این تفاوت‌های بالینی ریشه در مناطق قشری متمایزی دارند که عمدتاً توسط هر بیماری تحت تأثیر قرار می‌گیرند: AD به‌طور اولیه هیپوکامپ و نئوکورتکس خلفی گیجگاهی و آهیانه‌ای را تحت تأثیر قرار می‌دهد، درحالی‌که FTD باعث تخریب موضعی در مناطق پیشانی و گیجگاهی قدامی می‌شود.

از منظر EEG، یک یافته EEG نرمال در یک مورد زوال عقل با شروع زودهنگام می‌تواند از تشخیص تخریب لوب پیشانی-گیجگاهی حمایت کند. این در تضاد با کند شدن عمومی است که معمولاً با پیشرفت AD دیده می‌شود. پیشرفت‌های اخیر در تکنیک‌های یادگیری ماشینی اعمال‌شده بر سیگنال‌های EEG نتایج امیدوارکننده‌ای در تمایز این شرایط نشان داده‌اند و با استفاده از جنگل‌های تصادفی به دقت 86.3٪ برای تشخیص FTD دست یافته‌اند. این موضوع پتانسیل تحلیل محاسباتی EEG را برای کمک به تمایز اغلب چالش‌برانگیز بین AD و FTD، که به دلیل همپوشانی علائم اغلب به اشتباه تشخیص داده می‌شوند، برجسته می‌کند.

4.4. یافته‌های EEG در زوال عقل عروقی (VaD) (دمانس وسکولار) و سایر انسفالوپاتی‌ها

دمانس عروقی (VaD)، دومین شکل شایع زوال عقل پس از AD، ناشی از کاهش جریان خون است که به بافت مغز آسیب می‌رساند. الگوهای EEG در VaD اغلب غیراختصاصی هستند و معمولاً کند شدن عمومی ریتم پس‌زمینه را نشان می‌دهند. در زیرگونه‌های خاصی، مانند بیماری بینسوانگر، EEG معمولاً کند شدن پس‌زمینه و یک الگوی غیراختصاصی را نشان می‌دهد. بااین‌حال، تخلیه‌های هم‌زمان دوره‌ای (PSDs) در موارد نادر بیماری بینسوانگر گزارش شده‌اند که می‌توانند بیماری کروتزفلد-یاکوب (CJD) را تقلید کنند. شرایطی مانند انسفالوپاتی گردش خون یا آترواسکلروز نیز می‌توانند به کند شدن منتشر EEG منجر شوند. برای آمنزی گذرای جهانی (TGA)، که گاهی با اتیولوژی عروقی مرتبط است، سوابق EEG می‌توانند بسیار متفاوت باشند، از فعالیت نرمال تا پتانسیل‌های صرعی‌مانند، دلتای دوطرفه گیجگاهی، یا تتای دوطرفه پس‌سری، با برخی موارد که کند شدن ریتمیک متناوب یا افسردگی آلفای نامتقارن را نشان می‌دهند.

EEG زمانی که انسفالوپاتی متابولیک، سمی یا عفونی به‌عنوان علت نقص شناختی مشکوک باشد، بسیار ارزشمند است. در چنین انسفالوپاتی‌هایی، برجسته‌ترین ویژگی EEG، در صورت وجود تغییرات، معمولاً کند شدن فرکانس پس‌زمینه طبیعی است. در طول بیماری، EEGهای سریالی ممکن است یک بی‌نظمی تدریجی در فعالیت الکتریکی مغز را نشان دهند. علاوه بر این، واکنش‌پذیری به تحریک نوری یا سایر محرک‌های خارجی ممکن است تغییر کند. اگر EEG کمی (qEEG) انجام شود، ممکن است تغییر فرکانس یا کاهش انسجام بین‌دو نیمکره‌ای فرکانس‌های پس‌زمینه را نشان دهد.

توانایی EEG در ثبت الگوهای عملکردی دینامیک که در اتیولوژی‌های مختلف زوال عقل متمایز هستند، حتی زمانی که تغییرات ساختاری ممکن است مشابه یا غیراختصاصی در مراحل اولیه باشند، یک نقطه قوت قابل‌توجه است. این ویژگی آن را به ابزاری قدرتمند برای تشخیص افتراقی تبدیل می‌کند، به‌ویژه برای شرایطی با امضاهای عملکردی منحصربه‌فرد (مانند کند شدن مشخصه DLB یا تخلیه‌های دوره‌ای CJD) یا اختلالات عملکردی منتشر (مانند انسفالوپاتی‌ها). این قابلیت به پزشکان اجازه می‌دهد تا بین شرایطی که عمدتاً عملکرد مغز را تحت تأثیر قرار می‌دهند (مانند انسفالوپاتی‌ها) و آن‌هایی که آسیب ساختاری برجسته‌تری دارند (مانند آتروفی پیشرفته VaD یا AD) تمایز قائل شوند، در نتیجه درک دقیق‌تری از پاتولوژی زمینه‌ای ارائه می‌دهد.

4.5. شناسایی بیماری کروتزفلد - جاکوب (CJD) و فعالیت صرعی

EEG نقش حیاتی در تشخیص بیماری کروتزفلد-یاکوب (CJD)، یک اختلال نورودژنراتیو به‌سرعت پیش‌رونده، ایفا می‌کند. توصیه می‌شود که EEG در مواردی که به CJD مشکوک است انجام شود. CJD اغلب با فعالیت پاروکسیسمال دوره‌ای مشخص در EEG مرتبط است. این الگوها می‌توانند شامل کمپلکس‌های دوره‌ای دوفازی یا سه‌فازی، کمپلکس‌های دوره‌ای با پیکربندی چندفازی یا تخلیه‌های پلی‌اسپایکینگ دوره‌ای باشند. حضور این الگوهای دوره‌ای خاص می‌تواند به‌شدت نشان‌دهنده CJD باشد و حمایت تشخیصی مهمی ارائه دهد.

فراتر از CJD، EEG زمانی که صرع (به‌ویژه لوب گیجگاهی) در زمینه شکایات شناختی مشکوک باشد، ضروری است. فعالیت صرعی می‌تواند یک بیماری همراه قابل‌توجه در انواع مختلف زوال عقل باشد و تقریباً 10٪ از بیماران مبتلا به بیماری آلزایمر را تحت تأثیر قرار می‌دهد. تشخیص فعالیت صرعی از طریق EEG نه‌تنها برای تشخیص بلکه به این دلیل که یک عامل جدی برای پیش‌آگهی بیماری است، مهم است. علاوه بر این، تحقیقات نشان می‌دهد که سطوح بالای پروتئین فسفو-تاو در مایع مغزی نخاعی (CSF) همراه با الگوی EEG صرعی‌مانند ممکن است نشان‌دهنده شناسایی زودهنگام بیماران مبتلا به زوال عقل یا نمایانگر یک فنوتیپ تهاجمی‌تر بیماری باشد.

کاربرد بالینی EEG فراتر از صرف تأیید تشخیص است؛ به‌عنوان یک ابزار "رد" یا "پرچم قرمز" حیاتی عمل می‌کند و به پزشکان در مواردی که ارائه بیمار غیرمعمول است، عدم قطعیت در مورد علت زمینه‌ای زوال عقل وجود دارد یا شرایط همراه مانند تشنج‌ها باید شناسایی شوند، راهنمایی می‌کند. این امر دقت تشخیصی را افزایش داده و از تشخیص نادرست جلوگیری می‌کند و منجر به مدیریت مناسب‌تر بیمار می‌شود. این موضوع به‌ویژه در شناسایی علل بالقوه قابل‌برگشت یا قابل‌درمان نقص شناختی، مانند عدم تعادل متابولیک، عفونت‌ها یا صرع، حیاتی است و اطمینان می‌دهد که این شرایط به اشتباه به بیماری‌های نورودژنراتیو غیرقابل‌برگشت نسبت داده نشوند.

5. عملکرد تشخیصی و کاربرد بالینی EEG

5.1. ارزیابی حساسیت و ویژگی EEG در تشخیص AD

دقت تشخیصی روش‌های الکتروفیزیولوژیک، از جمله EEG، برای شناسایی بیماری آلزایمر (AD) بسته به مرحله بیماری و تکنیک‌های تحلیل به‌کاررفته متفاوت بوده است. به‌طور تاریخی، میزان تشخیص صحیح موارد AD توسط روش‌های الکتروفیزیولوژیک در مراحل اولیه بین 29٪ تا 42٪ و در مراحل بعدی بین 60٪ تا 80٪ بوده است. درحالی‌که EEG حساسیت بالایی در تمایز بیماران AD از کنترل‌های نرمال در سطح گروهی نشان می‌دهد، ویژگی آن در عمل بالینی روتین یک محدودیت قابل‌توجه بوده است. این چالش تاریخی باعث تلاش‌های تحقیقاتی قابل‌توجهی برای افزایش ویژگی EEG شده است، به‌عنوان مثال، از طریق روش‌های نوین برای استخراج رویدادهای نوسانی پراکنده از سیگنال‌های EEG در حوزه زمان-فرکانس.

پیشرفت‌های اخیر، به‌ویژه با ادغام روش‌های محاسباتی پیشرفته، دقت تشخیصی EEG را به‌طور چشمگیری بهبود بخشیده است. تکنیک‌های یادگیری ماشینی نظارت‌شده، برای مثال، به دقت 78.5٪ برای تشخیص AD با استفاده از درخت‌های تصمیم و 86.3٪ برای تشخیص زوال عقل پیشانی-گیجگاهی (FTD) با جنگل‌های تصادفی دست یافته‌اند. علاوه بر این، یک پانل از شش نشانگر زیستی EEG، که از طریق بررسی گسترده بیش از 325,000 نشانگر زیستی بالقوه شناسایی شده‌اند، عملکرد بالایی با مدل‌های یادگیری ماشینی نشان داده است و حساسیت ≥85٪ و ویژگی 100٪ برای تشخیص AD را به دست آورده است. علاوه بر این، یک ویژگی جدید به نام انرژی مدولاسیون طیفی-زمانی EEG ممکن است تشخیص خودکار AD را با دقت بیش از 91٪ فراهم کند. این ارقام پیشرفت واضحی در قابلیت‌های EEG را نشان می‌دهند و از ابزاری با دقت محدود در مراحل اولیه به ابزاری قادر به تشخیص بسیار دقیق با کمک تکنیک‌های تحلیلی پیچیده تبدیل شده است.

5.2. تأثیر تحلیل طیفی کامپیوتری EEG (qEEG) بر دقت تشخیصی

تحلیل طیفی کامپیوتری EEG، که معمولاً به‌عنوان EEG کمی (qEEG) شناخته می‌شود، تأثیر عمیقی بر دقت تشخیصی و کاربرد EEG در زوال عقل داشته است. برخلاف تحلیل بصری سنتی، qEEG داده‌های عددی عینی ارائه می‌دهد که می‌تواند تغییرات ظریف در فعالیت الکتریکی مغز را که اغلب برای چشم غیرمسلح نامحسوس هستند، آشکار کند. این تحلیل عددی، که اغلب به‌صورت رنگی ارائه می‌شود، کارایی تفسیر داده‌ها را برای نورولوژیست‌ها به‌طور قابل‌توجهی افزایش می‌دهد.

qEEG به‌ویژه در تشخیص تغییراتی که در مراحل اولیه بیماری آلزایمر (AD) ظاهر می‌شوند، مؤثر است. برای مثال، می‌تواند به‌صورت کمی افزایش قدرت در باندهای فرکانس دلتا و تتا و کاهش متناظر در فعالیت آلفا و بتا را هنگام مقایسه بیماران AD با افراد سالمند نرمال نشان دهد. این اقدامات کمی برای شناسایی اختلالات در فعالیت عصبی، از جمله تغییرات در الگوهای فعالیت، توزیع توپوگرافیک و همگام‌سازی، حیاتی هستند و qEEG را به‌عنوان یک نشانگر زیستی امیدوارکننده، کم‌هزینه و غیرتهاجمی برای زوال عقل قرار می‌دهند. توانایی qEEG در ارائه داده‌های قابل‌اندازه‌گیری و عینی در مورد این تغییرات عملکردی، در بهبود دقت تشخیص AD، به‌ویژه در فازهای اولیه که EEG بصری ممکن است نرمال به نظر برسد، نقش اساسی دارد.

5.3. نقش EEG در رد دمانس کاذب و تشخیص شرایط همراه

فراتر از قابلیت‌های تشخیصی مستقیم برای انواع خاص زوال عقل، EEG نقش حیاتی در تشخیص افتراقی گسترده‌تر نقص شناختی با کمک به رد سایر شرایط ایفا می‌کند. یک یافته EEG غیرطبیعی، به‌ویژه در مراحل اولیه کاهش شناختی، می‌تواند در رد سودوزوال عقل، شرایطی که بیماری‌های روان‌پزشکی مانند افسردگی علائم زوال عقل را تقلید می‌کنند، ارزشمند باشد. برعکس، یک EEG نرمال در بیماری مشکوک به بیماری آلزایمر پیشرفته می‌تواند سؤالاتی در مورد تشخیص AD ایجاد کند و نشان دهد که شرایط جایگزینی مانند زوال عقل زیرقشری یا تخریب لوب پیشانی-گیجگاهی محتمل‌تر هستند. این توانایی برای به چالش کشیدن یک تشخیص فرضی با ارائه شواهد نوروفیزیولوژیک عینی برای اطمینان از دقت تشخیصی ارزشمند است.

علاوه بر این، EEG برای تشخیص شرایط عصبی همراه، به‌ویژه صرع، ضروری است. تشنج‌ها می‌توانند یک علامت در انواع مختلف زوال عقل باشند و تقریباً 10٪ از بیماران مبتلا به بیماری آلزایمر را تحت تأثیر قرار می‌دهند. شناسایی فعالیت صرعی از طریق EEG نه‌تنها برای درمان مناسب بلکه به این دلیل که می‌تواند به‌طور قابل‌توجهی بر پیش‌آگهی زوال عقل زمینه‌ای تأثیر بگذارد، حیاتی است. حضور سطوح بالای فسفو-تاو مایع مغزی نخاعی (CSF) همراه با یک الگوی EEG صرعی‌مانند ممکن است حتی نشان‌دهنده شناسایی زودهنگام بیماران مبتلا به زوال عقل یا نشان‌دهنده یک فنوتیپ تهاجمی‌تر بیماری باشد.

تفاوت قابل‌توجهی بین عمل بالینی استاندارد کنونی، که EEG به‌صورت روتین در فرآیند تشخیصی AD گنجانده نمی‌شود، و یافته‌های تحقیقاتی نوظهور که دقت تشخیصی به‌طور قابل‌توجهی بهبودیافته با تکنیک‌های پیشرفته qEEG و هوش مصنوعی را نشان می‌دهند، وجود دارد. درحالی‌که EEG سنتی در ویژگی برای تشخیص روتین AD محدودیت‌هایی داشت، پیشرفت‌های فناوری به‌سرعت این محدودیت‌ها را برطرف می‌کنند. این نشان می‌دهد که درحالی‌که دستورالعمل‌های کنونی محافظه‌کارانه هستند، آینده ممکن است شاهد ادغام گسترده‌تر EEG در پروتکل‌های تشخیصی استاندارد باشد، زیرا یافته‌های تحقیقاتی به ابزارهای بالینی معتبر و استاندارد تبدیل می‌شوند. چالش در پر کردن این شکاف بین تحقیقات پیشرفته و پذیرش بالینی گسترده است.

6. رویکردهای تشخیصی چندوجهی و نقش مکمل EEG

6.1. مقایسه EEG با سایر تکنیک‌های تصویربرداری عصبی (MRI، PET، CT) و ارزیابی‌های شناختی

تشخیص زوال عقل و اتیولوژی‌های خاص آن اغلب نیازمند رویکردی جامع است که روش‌های تشخیصی مختلفی را ادغام می‌کند، هر یک اطلاعات منحصربه‌فردی در مورد ساختار و عملکرد مغز ارائه می‌دهند.

  • تصویربرداری رزونانس مغناطیسی (MRI): از آهن‌رباهای قوی و امواج رادیویی برای تولید تصاویر بسیار دقیق از آناتومی مغز استفاده می‌کند. MRI در تشخیص تغییرات ساختاری مانند کوچک شدن مغز (آتروفی)، آسیب ناشی از سکته‌ها، مشکلات عروق خونی، التهاب، تومورها و صدمات عالی است.
  • توموگرافی کامپیوتری (CT): از اشعه ایکس برای تجسم ساختارهای مغز استفاده می‌کند. CT می‌تواند شواهدی از آتروفی مغز، سکته‌ها، ایسکمی، تغییرات عروق خونی، هیدروسفالی و هماتوم‌های زیر دورا را نشان دهد. اگرچه مفید است، CT معمولاً کنتراست بافت نرم کمتری نسبت به MRI ارائه می‌دهد.
  • توموگرافی انتشار پوزیترون (PET): مولکول‌های خاصی در مغز، مانند پروتئین‌های آمیلوئید یا متابولیسم گلوکز، را برای تجسم فعالیت و پاتولوژی مغز تشخیص می‌دهد. اسکن‌های PET به‌ویژه برای نشان دادن تجمع غیرطبیعی پروتئین‌های دخیل در بیماری‌هایی مانند آلزایمر و ارزیابی متابولیسم گلوکز مغز، که منعکس‌کننده فعالیت عصبی است، ارزشمند هستند. در حال حاضر، PET بیشتر در تنظیمات تحقیقاتی استفاده می‌شود تا برای تشخیص بالینی روتین.
  • تصویربرداری رزونانس مغناطیسی عملکردی (fMRI): تغییرات متابولیک در مناطق فعال مغز را با استفاده از امواج رادیویی و میدان‌های مغناطیسی قوی اندازه‌گیری می‌کند. این روش عمدتاً یک ابزار تحقیقاتی است که برای مقایسه فعالیت مغز در طول وظایف شناختی استفاده می‌شود و سرنخ‌هایی در مورد تأثیر زوال عقل بر عملکردهای مغزی مانند حل مسئله ارائه می‌دهد.
  • مگنتوانسفالوگرافی (MEG): تکنیکی است که میدان‌های مغناطیسی تولیدشده توسط فعالیت عصبی مغز را ثبت می‌کند. این روش اطلاعات مکملی نسبت به EEG ارائه می‌دهد و بینش‌هایی در مورد میدان‌های الکترومغناطیسی تولیدشده توسط فعالیت مغز فراهم می‌کند.
  • ارزیابی‌های شناختی: مانند آزمایش‌های حافظه، اغلب ابزارهای تشخیصی اولیه‌ای هستند که به کار گرفته می‌شوند. بااین‌حال، این آزمایش‌ها در معرض نادرستی‌ها و سوگیری‌هایی مانند اضطراب ارزیابی قرار دارند و به توانایی‌های ارتباط کلامی و نوشتاری خاصی نیاز دارند که آن‌ها را برای برخی افراد ناکارآمد می‌کند.

6.2. مزایای وضوح زمانی بالای EEG

بزرگ‌ترین مزیت EEG در وضوح زمانی بالای آن نهفته است که امکان ثبت عملکرد مغز در زمان واقعی و ارائه بینش‌های دینامیک به فعالیت عصبی را فراهم می‌کند. این قابلیت حیاتی است زیرا امکان تشخیص تغییرات سریع در حالت‌ها و فرآیندهای مغزی را فراهم می‌کند که ممکن است توسط سایر روش‌های تصویربرداری با زمان‌های کسب کندتر از دست بروند. این حساسیت زمانی بی‌نظیر EEG را به ابزاری امیدوارکننده برای شناسایی اختلال سیناپسی در مراحل پیش‌بالینی زوال عقل تبدیل می‌کند، دوره‌ای حیاتی قبل از آشکار شدن تغییرات پاتولوژیک پیشرفته‌تر مانند آتروفی مغز یا تجمع آمیلوئید. درحالی‌که تصویربرداری ساختاری (MRI) یا PET آمیلوئید اغلب تجمع پاتولوژیک یا آتروفی در مراحل بعدی را تشخیص می‌دهند، توانایی EEG در ثبت اختلال سیناپسی و تغییرات در فعالیت عصبی به این معناست که می‌تواند به‌طور بالقوه افراد در معرض خطر را بسیار زودتر شناسایی کند. این تشخیص زودهنگام برای مداخلات آینده با هدف تأخیر یا پیشگیری از پیشرفت بیماری حیاتی است.

6.3. مزایای ترکیب EEG با سایر روش‌ها (مانند مدل‌های EEG-MRI) برای بهبود دقت تشخیصی

ماهیت پیچیده و ناهمگن سندرم‌های زوال عقل نشان می‌دهد که هیچ ابزار تشخیصی واحدی برای تشخیص قطعی کافی نیست. آینده تشخیص زوال عقل در رویکردهای چندوجهی نهفته است که انواع مختلف داده‌ها را ادغام می‌کنند. این رویکرد از اطلاعات مکمل ارائه‌شده توسط روش‌های مختلف برای ایجاد یک تصویر تشخیصی جامع‌تر و دقیق‌تر بهره می‌برد. EEG، با بینش‌های عملکردی و وضوح زمانی بالای خود، اطلاعاتی را ارائه می‌دهد که وضوح مکانی بالای ارائه‌شده توسط MRI و اطلاعات مولکولی و متابولیک از PET را تکمیل می‌کند.

ترکیب EEG با سایر روش‌ها به‌طور مداوم بهبود در طبقه‌بندی تشخیصی را نشان داده است. برای مثال، یک مطالعه نشان داد که ادغام شاخص‌های EEG و MRI به‌طور قابل‌توجهی طبقه‌بندی تشخیصی بیماری آلزایمر (AD) و زوال عقل با اجسام لوی (DLB) را بهبود بخشید. درحالی‌که EEG به‌تنهایی به دقت طبقه‌بندی 77٪ (87٪ برای AD، 62٪ برای DLB) و MRI به‌تنهایی به 67٪ (77٪ برای AD، 52٪ برای DLB) دست یافت، یک مدل ترکیبی EEG-MRI دقت را به‌طور چشمگیری به 90٪ (93٪ برای AD، 86٪ برای DLB) بهبود بخشید. این اثر صرفاً افزاینده نیست بلکه هم‌افزا است، جایی که نقاط قوت هر روش محدودیت‌های دیگری را جبران می‌کند.


شواهد بیشتری از این هم‌افزایی از مطالعاتی می‌آید که داده‌های EEG، MRI و PET را با استفاده از رویکردهای همجوشی تصمیم‌گیری طبقه‌بندی‌کننده‌های گروهی ترکیب می‌کنند. چنین همجوشی چندوجهی نشان داده است که دقت تشخیصی را تا 10٪-20٪ در مقایسه با استفاده از هر منبع داده‌ای به‌تنهایی بهبود می‌بخشد. این رویکرد به‌ویژه در غلبه بر محدودیت‌های فردی روش‌ها مفید است؛ برای مثال، درحالی‌که تصویربرداری دوپامینرژیک استریاتال می‌تواند برای تشخیص DLB چالش‌برانگیز باشد و ممکن است در 15-20٪ موارد موفق نشود، ترکیب EEG و MRI ممکن است جایگزین ارزشمندی باشد.

7. دستورالعمل‌ها و توصیه‌های بالینی کنونی برای استفاده از EEG

7.1. مرور توصیه‌های  آکادمی نورولوژی آمریکا (AAN)

نقش EEG در فرآیند تشخیصی روتین برای زوال عقل، به‌ویژه بیماری آلزایمر (AD)، در حال حاضر ظریف و وابسته به زمینه است، طبق نظر و دستورالعمل‌های آکادمی نورولوژی آمریکا (AAN)، همان‌طور که در سال 2019 خلاصه شده‌اند، EEG را به‌عنوان آزمایشی ذکر می‌کنند که "شواهد از استفاده آن در ارزیابی روتین بیمار مبتلا به زوال عقل حمایت می‌کند". این آن را در کنار سایر ابزارهای تشخیصی تثبیت‌شده مانند شمارش کامل سلول‌های خونی، آزمایش‌های گلوکز، غربالگری افسردگی، آزمایش‌های عملکرد تیروئید، الکترولیت‌های سرم و تصویربرداری ساختاری مانند MRI یا CT قرار می‌دهد. بااین‌حال، همین خلاصه AAN همچنین نشان می‌دهد که در زمان انتشار، "شواهد کافی برای حمایت یا رد استفاده از" برخی آزمایش‌های دیگر برای AD، از جمله اسکن‌های PET و نشانگرهای زیستی ژنتیکی یا CSF که به‌طور خاص فهرست نشده‌اند، وجود ندارد. این نشان می‌دهد که درحالی‌که EEG شناخته شده است، نقش خاص آن برای تشخیص روتین AD ممکن است هنوز در حال ارزیابی یا محدود باشد، به‌ویژه در مقایسه با کاربرد تثبیت‌شده آن در شرایطی مانند صرع یا بیماری کروتزفلد-یاکوب (CJD).

7.2. سناریوهای بالینی خاص که EEG در آن‌ها توصیه یا در نظر گرفته می‌شود

با وجود اینکه EEG یک ابزار غربالگری روتین برای همه موارد زوال عقل نیست، به دلیل توانایی منحصربه‌فرد آن در تشخیص تغییرات عملکردی مغز و تمایز شرایط مختلف، در چندین سناریوی بالینی خاص به شدت توصیه یا در نظر گرفته می‌شود.

  • زوال عقل به‌سرعت پیش‌رونده: EEG باید در مواردی که انسفالیت خودایمنی یا بیماری کروتزفلد-یاکوب (CJD) به‌عنوان علل احتمالی در نظر گرفته می‌شوند، انجام شود. الگوهای دوره‌ای مشخصه دیده‌شده در CJD در EEG بسیار تشخیصی هستند.
  • شناخت نوسانی و توهمات بصری مکرر:هنگامی که بیماران با شناخت نوسانی و توهمات بصری مکرر، که علائم بارز زوال عقل با اجسام لوی (DLB) هستند، مراجعه می‌کنند، EEG به ابزاری ارزشمند برای تمایز از بیماری آلزایمر (AD) تبدیل می‌شود. الگوی مشخصه EEG در DLB، که با کند شدن شدید پس‌زمینه با اوج تتای برجسته و فعالیت ریتمیک متناوب پیشانی (FIRDA) مشخص می‌شود، به این تمایز حیاتی کمک می‌کند.
  • صرع یا تشنج‌های مشکوک: EEG زمانی که صرع یا تشنج‌های مشکوک بخشی از تصویر بالینی هستند، ضروری است. از آنجا که تشنج‌ها می‌توانند در برخی انواع زوال عقل، از جمله تقریباً 10٪ از بیماران AD، رخ دهند، EEG برای تشخیص و توصیف فعالیت صرعی استفاده می‌شود. این برای مدیریت بیمار و پیش‌آگهی مهم است.
  • رد سایر شرایط: EEG ارزش قابل‌توجهی در رد سایر شرایطی که می‌توانند زوال عقل را تقلید کنند، ارائه می‌دهد. این روش زمانی که انسفالوپاتی‌های متابولیک، سمی یا عفونی مشکوک باشند، بسیار مفید است، زیرا این شرایط اغلب با کند شدن عمومی یا بی‌نظمی ریتم پس‌زمینه ظاهر می‌شوند. همچنین می‌تواند به رد دمانس کاذب کمک کند، جایی که شرایط روان‌پزشکی علائم شناختی را ارائه می‌دهند. این کاربرد هدفمند EEG اطمینان می‌دهد که علل قابل‌درمان نقص شناختی نادیده گرفته نشوند و بیماران مناسب‌ترین مداخلات تشخیصی و درمانی را دریافت کنند.

تأخیر طبیعی بین یافته‌های تحقیقاتی پیشرفته و ادغام آن‌ها در دستورالعمل‌های بالینی پذیرفته‌شده گسترده در اینجا مشهود است. دستورالعمل‌های اروپایی ذکرشده (هلندی 2014) و خلاصه AAN (2019) قبل از برخی از دقیق‌ترین ارقام دقت برای qEEG تقویت‌شده با هوش مصنوعی هستند. دستورالعمل‌ها به شواهد قوی و تکرارشده در جمعیت‌های متنوع قبل از تغییر عمل استاندارد نیاز دارند. این پویایی نشان می‌دهد که درحالی‌که دستورالعمل‌های کنونی در مورد استفاده روتین EEG برای AD محافظه‌کارانه هستند، پیشرفت‌های سریع در تکنیک‌های qEEG و هوش مصنوعی نشان می‌دهد که این توصیه‌ها ممکن است در آینده نزدیک به‌طور قابل‌توجهی تکامل یابند و راه را برای ادغام گسترده‌تر EEG هموار کنند، زیرا شواهد بیشتری جمع‌آوری شده و فناوری‌ها برای کاربرد بالینی استاندارد می‌شوند.

8. پیشرفت‌ها و جهت‌گیری‌های آینده در EEG برای تشخیص آلزایمر

8.1. نوآوری‌ها در EEG کمی (qEEG) و پردازش سیگنال پیشرفته

حوزه الکتروانسفالوگرافی (EEG) برای تشخیص زوال عقل در حال تحول قابل‌توجهی است که توسط نوآوری‌ها در EEG کمی (qEEG) و پردازش سیگنال پیشرفته هدایت می‌شود. qEEG شامل تحلیل عددی داده‌های خام EEG است و بینش‌های قابل‌اندازه‌گیری و عینی در مورد اختلالات فعالیت عصبی ارائه می‌دهد. این در تضاد با تفسیر بصری سنتی است که می‌تواند ذهنی و کمتر حساس به تغییرات ظریف باشد.

ستون فقرات qEEG تحلیل حوزه فرکانس است که معمولاً با استفاده از تکنیک‌هایی مانند تبدیل فوریه سریع (FFT) و تحلیل ولچ انجام می‌شود. این روش‌ها دامنه و قدرت نوسانات EEG را در باندهای فرکانس مختلف—دلتا، تتا، آلفا، بتا و گاما—کمی می‌کنند و بینش‌های مهمی در مورد پاتوفیزیولوژی کاهش شناختی ارائه می‌دهند. فراتر از تحلیل طیف قدرت پایه، تحقیقات پیشرفته qEEG به معیارهای پیچیدگی EEG (مانند TsEn، HFD، LZC، ApEn) و انسجام می‌پردازد که ارتباط قابل‌توجهی با بیماری آلزایمر (AD) نشان داده‌اند. این معیارها تغییرات در دینامیک‌های شبکه مغزی را که از تحلیل فرکانس ساده آشکار نیستند، ثبت می‌کنند.

علاوه بر این، روش‌های جدید برای استخراج رویدادهای نوسانی پراکنده از سیگنال‌های EEG در حوزه زمان-فرکانس به‌طور فعال ویژگی EEG را برای تشخیص AD در مراحل اولیه بهبود می‌بخشند. این تمرکز بر استخراج ویژگی‌های دقیق‌تر و مرتبط‌تر از سیگنال پیچیده EEG برای افزایش کاربرد تشخیصی آن و غلبه بر محدودیت‌های تاریخی در تمایز AD از سایر شرایط حیاتی است. این نوآوری‌ها EEG را از یک ابزار غربالگری کیفی به یک نشانگر زیستی تشخیصی دقیق و داده‌محور تبدیل می‌کنند.

8.2. پتانسیل تحول‌آفرین هوش مصنوعی (AI) و یادگیری ماشینی (ML) در تحلیل EEG

ادغام هوش مصنوعی (AI) و یادگیری ماشینی (ML) با تحلیل EEG پتانسیل تحول‌آفرینی برای تشخیص زوال عقل دارد. هوش مصنوعی در شناسایی الگوهای ظریف و پیچیده در مجموعه‌های داده عظیم که اغلب فراتر از توانایی‌های ادراکی انسان هستند، برتری دارد. این آن را برای پردازش و تفسیر شکل موج‌های پیچیده EEG ایده‌آل می‌کند.

مدل‌های یادگیری ماشینی می‌توانند حجم زیادی از داده‌های EEG را تحلیل کنند تا تغییرات مرتبط با اختلال شناختی خفیف (MCI) را تشخیص داده و پیشرفت آن به بیماری آلزایمر (AD) را پیش‌بینی کنند. برای مثال، تحلیل هدایت‌شده توسط هوش مصنوعی به دقت بیش از 81٪ در پیش‌بینی اینکه آیا MCI به AD پیشرفت خواهد کرد، دست یافته است. تکنیک‌های خاص ML، مانند درخت‌های تصمیم و جنگل‌های تصادفی، دقت بالایی در تشخیص AD (78.5٪) و زوال عقل پیشانی-گیجگاهی (FTD) (86.3٪) از سیگنال‌های EEG پردازش‌شده نشان داده‌اند. علاوه بر این، روش‌های ML مانند ماشین بردار پشتیبان (SVM) و تحلیل تفکیک خطی (LDA) می‌توانند برای شناسایی و بهینه‌سازی پانل‌های نشانگرهای زیستی EEG استفاده شوند و منجر به عملکرد تشخیصی فوق‌العاده بالا، مانند حساسیت ≥85٪ و ویژگی 100٪ برای تشخیص AD با یک پانل از شش نشانگر زیستی شوند.

این ترکیب EEG با هوش مصنوعی رویکردی انقلابی برای تشخیص زودهنگام ارائه می‌دهد و راه‌حلی مقرون‌به‌صرفه، به‌طور گسترده در دسترس و کمتر تهاجمی در مقایسه با روش‌های سنتی و پرهزینه‌تر مانند PET یا MRI فراهم می‌کند. پیشرفت‌ها در هوش مصنوعی همچنین با هدف اطمینان از واضح و قابل‌فهم بودن نتایج، اعتماد پزشکان را تقویت کرده و استفاده واقعی از این ابزارها را تسهیل می‌کنند.

8.3. تکنیک‌های نوظهور و پیامدهای آن‌ها برای غربالگری

تکنیک‌های نوظهور EEG آماده‌اند تا غربالگری زوال عقل را متحول کنند و پارادایم را از یک ابزار تشخیصی به یک ابزار غربالگری اولیه بالقوه تغییر دهند. یکی از این نوآوری‌ها "Fastball EEG" است، یک آزمایش ارزان و قابل‌حمل که شامل اندازه‌گیری امواج مغزی با کلاه EEG در حالی است که بیمار به مدت دو دقیقه به تصاویر چشمک‌زن نگاه می‌کند.

این فناوری "Fastball EEG" حساسیت به تغییرات حافظه در AD را نشان داده است و می‌تواند تغییرات ظریف مغزی را مدت‌ها قبل از اینکه بیمار به‌طور معمول به دنبال مراقبت پزشکی باشد، تشخیص دهد، به‌طور بالقوه تغییراتی را تا 20 سال قبل از تشخیص رسمی شناسایی می‌کند. این قابلیت به‌ویژه مهم است زیرا می‌تواند غربالگری در سطح جمعیت برای ریسک زوال عقل را امکان‌پذیر کند، مشابه نحوه آزمایش معمول فشار خون در میانسالی. این یک تغییر اساسی در مدیریت زوال عقل را نشان می‌دهد و به سمت شناسایی پیش‌فعال به‌جای تشخیص واکنشی پس از وقوع نورودژنراسیون قابل‌توجه حرکت می‌کند.

پیامدهای چنین تشخیص زودهنگامی عمیق هستند. تشخیص زودهنگام می‌تواند از توسعه درمان‌های جدید با هدف نشانه‌های اولیه زوال عقل حمایت کند و به‌طور بالقوه پیشرفت بیماری را به تأخیر بیندازد. همچنین امکان اجرای به‌موقع مداخلات سبک زندگی عملی و کم‌هزینه، مانند ورزش، را فراهم می‌کند که نشان داده شده است پیشرفت بیماری را کند می‌کند. در نهایت، مداخله هدفمند در مراحل اولیه آلزایمر ممکن است به افراد مبتلا فرصت زندگی بهتر برای مدت طولانی‌تر را بدهد و کیفیت زندگی بیماران و خانواده‌هایشان را به‌طور قابل‌توجهی بهبود بخشد.

درحالی‌که پتانسیل فناوری پیشرفته EEG برای غربالگری زودهنگام عظیم است، اجرای گسترده آن نیازمند بررسی دقیق پیامدهای اخلاقی است. برای مثال، مدیریت تأثیر روان‌شناختی تشخیص زودهنگام و پیش‌بالینی بر افراد، به‌ویژه در غیاب درمان‌های فوری، حیاتی خواهد بود. علاوه بر این، توسعه سیستم‌های پشتیبانی قوی برای افراد شناسایی‌شده در معرض خطر و امکان‌سنجی اقتصادی برنامه‌های غربالگری در مقیاس بزرگ باید مورد توجه قرار گیرد. موفقیت این انقلاب نه‌تنها به دقت فناوری بلکه به ادغام مؤثر در سیستم‌های مراقبت بهداشتی و آمادگی اجتماعی بستگی دارد.

9. نتیجه‌ گیری

الکتروانسفالوگرافی (EEG) از یک ابزار نوروفیزیولوژیک اساسی به یک نشانگر زیستی پیچیده، غیرتهاجمی و مقرون‌به‌صرفه تکامل یافته است که به‌طور فزاینده‌ای در تشخیص زوال عقل و بیماری آلزایمر ضروری است. وضوح زمانی بالای ذاتی آن بینش‌های منحصربه‌فردی در مورد عملکرد دینامیک مغز ارائه می‌دهد و آن را از سایر روش‌های تصویربرداری که عمدتاً تغییرات ساختاری یا متابولیک را ثبت می‌کنند، متمایز می‌کند.

در حال حاضر، EEG ارزش تثبیت‌شده‌ای در تشخیص افتراقی سندرم‌های مختلف زوال عقل نشان می‌دهد. این روش به‌ویژه در تمایز بیماری آلزایمر (AD) از زوال عقل با اجسام لوی (DLB) به دلیل امضاهای عملکردی متمایز آن‌ها مؤثر است. علاوه بر این، EEG برای شناسایی بیماری کروتزفلد-یاکوب (CJD) با تخلیه‌های دوره‌ای مشخصه آن و برای تشخیص یا رد انسفالوپاتی‌های متابولیک، سمی یا عفونی و شرایط همراه مانند صرع، که می‌توانند زوال عقل را تقلید کرده یا پیچیده کنند، حیاتی است.

ظهور EEG کمی (qEEG) و ادغام هوش مصنوعی (AI) و یادگیری ماشینی (ML) دقت تشخیصی و پتانسیل EEG را به‌طور قابل‌توجهی افزایش داده است. این روش‌های محاسباتی پیشرفته امکان تشخیص تغییرات ظریف و در مراحل اولیه در فعالیت الکتریکی مغز را فراهم می‌کنند که اغلب برای تحلیل بصری نامحسوس هستند و حساسیت و ویژگی بالایی برای AD و سایر انواع زوال عقل ارائه می‌دهند. این پیشرفت فناوری شکاف بین محدودیت‌های تاریخی EEG در تشخیص روتین AD و قابلیت‌های رو به رشد آن به‌عنوان یک ابزار تشخیصی دقیق را پر می‌کند.

درحالی‌که دستورالعمل‌های بالینی کنونی رویکردی محتاطانه به غربالگری روتین EEG برای همه موارد زوال عقل دارند و استفاده از آن را در معضلات تشخیصی خاص ترجیح می‌دهند، پیشرفت‌های سریع در تکنیک‌های EEG تقویت‌شده با هوش مصنوعی نشان‌دهنده یک تغییر تحول‌آفرین قریب‌الوقوع است. فناوری‌های نوظهوری مانند "Fastball EEG" نوید تشخیص گسترده، قابل‌دسترس و زودهنگام را می‌دهند و به‌طور بالقوه غربالگری در سطح جمعیت را مدت‌ها قبل از بروز علائم بالینی امکان‌پذیر می‌کنند.

در نتیجه، EEG صرفاً یک آزمایش مکمل نیست بلکه یک جزء به‌طور فزاینده حیاتی در یک فرآیند تشخیصی جامع و دقیق برای زوال عقل و بیماری آلزایمر است. ادغام آن در چارچوب‌های تشخیصی چندوجهی، با بهره‌گیری از بینش‌های عملکردی منحصربه‌فرد آن در کنار تصویربرداری ساختاری و مولکولی، نوید ارائه تشخیص‌های دقیق‌تر و زودهنگام‌تر را می‌دهد. این تکامل مداوم EEG را به‌عنوان سنگ بنای آینده مراقبت از زوال عقل قرار می‌دهد و پتانسیل بهبود نتایج بیمار را از طریق مداخله به‌موقع و استراتژی‌های مدیریت شخصی‌سازی‌شده ارائه می‌دهد.


درمان بیماری‌های مغز و اعصاب و ستون فقرات

انواع بیماری‌ها مانند سردرد، میگرن، آلزایمر، تشنج، صرع، پارکینسون، سکته مغزی، ام اس، کمر درد و بسیاری موارد دیگر در حوزه اختلالات مغز و اعصاب و ستون فقرات قرار می‌گیرد و برای درمان آن باید به کلینیک تخصصی مغز و اعصاب و ستون فقرات در تهران مراجعه نمایید.

نظر خود را در این قسمت وارد نمایید.

در صورت وارد کردن ایمیل ، پاسخ به ایمیل شما نیز ارسال خواهد شد. این ایمیل در سایت نمایش داده نمیشود و محرمانه خواهد بود